وقتي كه پنجره آواز مي كند ، نسيم منتظر، نوازش آغاز مي كند ، پرواز مي كند آيا / به بام کوکبی پرنده ي خيال تو؟! باد آشفته / فانوس نيم سوز كاج تمنّا را / در گيسوان سياه تو رقصي آغاز مي كند؟! اي به جا مانده ي دمدمه هاي باد و باران! در ميدان اسب و طوفان! چه فروتنانه به درگاه عشق / با دستاني سپيد گل چيدن آغاز مي كني! كدامين رود به گرمي / به سوگ مي نشيند تو را با چنگی وحشی / رودارود دمي كه نغمه ساز مي كني؟! زهره وار / ناي بي نوايي مرغ آه تو را / ترنمي به غايت شيرين / لیک، تلخ و تار، علف ها و سنگ ها در گذرگاهشان / نجواکنان و دست افشان چو با گُلي جانانه راز مي كني! مي فشاند جرعه اي نشاط ؟ / دریغا ! / بر خاک خشک ملتهب، ساغر سرمست زمان، شور انگیز باده ای شیرینکار به ياد يار و ديار، تفقّد بار ؟ دردا ! چو عاشقانه چشمه باز مي كني ! برمی فرازد آیا / به بام سرخ سحر / خلیفه ای خداگون / درفش مهر را ؟ حاشا تندر تند تنهایی و دل خستگی ، افسوس ! جان فگار و زخم ناسور و خسته دلی ، افسوس افسوس !! کویر اندوه و نباریدن و نروییدن ، صد افسوس !!! نه قطره ای نه جرعه ای نه جامی ! نه شعله ای نه مشعلی نه بامی ! شکستگی ، نماز و آینه / نیاز و من، تویی که دم به دم ، لوند و خوش ادا هماره ناز می کنی ! یتیمی و باران اشک / همه حسرت و درد و رشک تالاب و سایه و سیاهی / محنت و تیرگی / همه در من تو ، اما چه عاشقانه ساز می کنی ! درفلق نگاه تو / سپيده و سحر/ دمیده سِحری از رنگ نگاه تو / بر گل آرزوی من به لاله زار چشم من دری فراز می کنی ! اشك من و رنگ شفق/ شكستگي و رنگ و آينه، / مهر و مه وترانه ها ز دل دمي خوشم به قاب انتظار آينه خوشم دمي به شبنمي / زساحل كنار تو! کعبه ی دل چو عادلانه باز می کنی ! «ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشدصیاد رفته باشد» وامق زهجر دلبراز دیده خون ببارد روزی که خیل عذرا چون باد رفته باشد بیژن چرا ننالد از چاه تنگ و تاریک آهی که در منیژه از یاد رفته باشد آوای نای مجنون از کوه چون در آید ؟ گویی به خاک لیلی بر پاد رفته باشد هاروت و چاه بابل ماروت و دام هایل بندی به پای آن دل صیاد رفته باشد رامین با وفا را آن عهد بی وفایی از سوی ویس فتّان از یاد رفته باشد ؟
نظرات شما عزیزان:
|
About
به سایت ادبیات پارسی خوش آمدید Archivesارديبهشت 1391فروردين 1391 Authorsاستاد موسی صباغیانLinks
ادبیات
تبادل
لینک هوشمند
SpecificLinkDump |